دفتر خاطرات دختری 40 ساله

 WC از دیشب حالش خرابهدل درد شدیدی داره و همش صدای ناله اش بالاستهر چی می خوره بالا می آره !دلم واسش خیلی خیلی می سوزه بگو خب چه وقت مرضت بود لامصب تو این وانفسای خرابیامی گم نکنه از این سرماخوردگی شکمی که اخیرا خیلی شایع شده گرفته باشه ؟!نکنه یه وقت اصلا حالش خوب نشه بعدم بمیره !هان ؟ از صبح نرفتم سمتش حالم از بیماریش خراب می شه ببینمشهی ! نگرانشم خیلی دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

یک تغار برنج خوردمخیلی بده تازگیا عادت کردم شبا همش برنج می خورمباید این عادت بدو بذارم کناربا برنج خوردن شبانه آدم شکم می آره شکم آوردن هم موجب بی ریخت شدن استواسم عجیب غریبهبعضیا به قیمت خوشکل شدن ولو موقتی حاضرند هر بلایی سرشون بیادمی گه می خوام لنز بذارم ، بهش می گیم مگه چشای خودت چشه ؟! خوشکله ،لنز آسیب می زنه به چشمات ، نذارمی گه می خوام موهامو فلان رنگ بذارم ، به زودی می رم آرایشگاه موهاموصاف می کنم می گیم موها رو رنگ نزن صاف نکن اینا همشون مواد شیمیایه سرطانزاست می گه بیخیال ! من وقتی استفاده می کنم به ضرراش فکر نمی کنم فقط دوست دارم خوشکل باشم واااای که چقدر بعضیا خرفتندو نمی فهمند هر غلطی می خوای بکنی بکن به درک !ماها مجبور به توضیح بیشتر نیستیم وقتی کسی فهمش نمی رسه  دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

ای وااااااااااااااااای !امروز ماه گرفتگی کامل بود فراموش کردم ببینمتا ظهر یادم بوداهی گفتم یادداشت کنم روی تخته سفید اتاقم یادم بمونهیادداشت نکردم فراموشم شد .حیف شد !خیلی مشتاق بودم ببینمیادمه وقتی کوچولو بودیمبهمون می گفتن زمین گلوی ماه رو فشار داده چون از پارسال یک قرون ازش طلب داره و چون ماه این پولو هنوز بهش نداده زمین گلوی ماه رو سفت چسبیده و تا پولو ازش نگیره ولش نمی کنههر چند من هیچوقت همچین قصه ای رو باور نکردم ولی همیشه واسم سوال بود که مگه می شه همچین چیزی ؟!!!الان که خودم بزرگ شدم دیگه می دونم علت این موضوعو و اگه بخوام واسه بچه ها علتشو بگم همینطوری که می دونم توضیح می دم حالا چه در حد فهمش باشه چه نباشه  دفتر خاطرات دختری 40 ساله...